مسیر

ماییم و یک مصیر و هزاران مسیرمان ...

ماییم و یک مصیر و هزاران مسیرمان ...

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

4 درصدی‌ها و 96 درصدی‌ها


جامعه مورد هدف روحانی آرای خاموش است یعنی کسانی که معمولا در انتخابات شرکت نمی‌کنند. این جامعه آماری از اقشار مختلف تشکیل شده است که یک قشر قابل توجه آن، مرفهین و طبقات بالای جامعه هستند. مسائل و دغدغه‌های این دسته از مردم با سایر طبقات متفاوت است. سفر به خارج از کشور، خرید و واردات محصولات خارجی، تجارت با کشورهای دیگر، رعایت نکردن شئونات در جامعه بدون مزاحمت، ارتباط با دنیا، استفاده بدون محدودیت از فضای مجازی و ... از دغدغه‌های این دسته از مردم است.


روحانی می‌خواهد به این گروه القا کند که اگر رای نیاورد تمام این امور مختل خواهد شد. پاتکی که اصولگرایان می‌توانند بزنند این است که باید این دسته از افراد را نسبت به این ادعاها بی‌تفاوت کنند. باید صریح بیان کنند که با ارتباط و تعامل با دنیا مخالف نیستند، از فناوری‌های روز استفاده میکنند، مخالف فیلترینگ محتوای مفید، مخالف امنیتی کردن جامعه و ... هستند.


در همین زمینه ایده قالیباف مبنی بر تقسیم جامعه به 4 درصد و 96 درصد ممکن است به ضرر او تمام شود. اگر این تقسیم بندی اینطور فهمیده شود که منظور از 4 درصد همان قشر سرمایه‌دار جامعه است، این گروه بیشتر احساس تهدید می‌کند و برای رای دادن به روحانی تحریک می‌شود. لذا قالیباف باید حساب این افراد که با پول خودشان تجارت و کاسبی میکنند را از حساب مدیرانی که از رانت قدرت استفاده می‌کنند و در تجارت و تولید با بخش خصوصی رقابت می‌کنند، جدا کند.

دولت اشراف

دولت اشراف

 

فضای انتخابات به شدت از سوی آقای روحانی در حال تند شدن است و این همان چیزی است که از او انتظار می‌رفت. در واقع روحانی چاره دیگری برای جمع کردن رای ندارد. او که نتوانسته است نظر اقشار متوسط جامعه را جلب کند، این روزها تلاش دارد با شعارهایش طبقات بالا و مرفه جامعه که علاقه‌ای به شرکت در انتخابات ندارند را تحریک کند. هر چند شعارهای امروز روحانی از جنسی است که به مذاق این قشر از جامعه خوش می‌آید، اما هنوز نتوانسته آنها را متقاعد به حضور در انتخابات کند.


اکنون آخرین شانس روحانی برای جلب نظر طبقه مرفه جامعه این است که این فضا را هر چقدر می‌تواند تندتر کند. اکنون او صریح‌تر از همیشه می‌گوید رقبای ما به دنبال فیلتر کردن و بستن فضای جامعه هستند. ظاهرا این رقیب‌هراسی تنها استراتژی روحانی است که در عوض ارائه برنامه و دفاع از کارنامه استفاده می‌شود.


یکی از خطراتی که روحانی را به شدت تهدید می‌کند این است که اگر شعارهای او به همین نحو ادامه پیدا کند و پاسخگوی نیازهای دیگر اقشار جامعه نباشد، سبد رایی که میان آن‌ها دارد به شدت ریزش خواهد کرد. از طرفی نیز معلوم نیست چقدر بتواند در جلب نظر همان طبقه‌ای که به دنبال رای اوست، موفق شود.

فرافکنی

فرافکنی                   


به نظر می‌رسد استراتژی فعلی دولت این است که زمین انتخابات را به سمت یک دوقطبی مصنوعی بچرخاند. در واقع استراتژی او با سال 92 تفاوت چندانی ندارد. او این بار می‌خواهد دوقطبی‌های دیگری را با دوقطبی ساختگی «سازش یا مقاومت» که در آن سال ایجاد کرده بود، جایگزین کند. روحانی این بار در تلاش است فضایی به وجود آورد که مردم گمان کنند انتخاب میان روحانی و رقبایش، انتخاب میان «فضای آزاد و فضای امنیتی»، «افراط و اعتدال»، «انزواطلبی و تعامل با جهان» است.


اگر به سال 92 بازگردیم متوجه می‌شویم در آن زمان نیز دقیقا همانند شرایط فعلی، دغدغه ذهنی مردم، وضعیت معیشتی و اقتصاد بود. آنچه باعث شد فضاسازی آن موقع او موثر واقع شود، گره زدن این مسئله ساختگی با دغدغه اصلی مردم بود. روحانی در آن سال به گونه‌ای وانمود کرده بود که تنها راه برون رفت از وضعیت وخیم اقتصادی، سازش و کنار آمدن با آمریکاست.


اکنون نیز اقتصاد همچنان بزرگ‌ترین دغدغه جامعه ایران است. اما دولت تاکنون نتوانسته است میان نیاز مردم و دوقطبی خودساخته‌اش تناسبی ایجاد کند. به همین دلیل است که این فضاسازی هنوز موثر نیفتاده است. هر چند دولت تلاش کرده با مطرح کردن بحث‌های دسترسی آزاد به اطلاعات و پیوند آن به اشتغال جوانان، کمی تناسب برای آن پیدا کند، اما همچنان این پیام‌ها برای مردم گنگ و مبهم است. حال باید منتظر بود و دید که دولت تا چه مقدار می‌تواند با شعارهایش دغدغه ذهنی مردم را پاسخ بدهد.


بازی با خط قرمزها


در تمام دنیا مفهوم امنیت ملی، مفهومی مورد پذیرش برای تمام احزاب، گروه‌ها، اقشار و دسته‌های مختلف است. هر چند ممکن است در تفسیر و پیدا کردن مصادیق آن اختلاف به وجود بیاید اما برخی مصداق‌ها هستند که به نوعی اجماع و اتفاق بر روی آن وجود دارد. از جمله این مصادیق اتحاد ملی، قدرت نظامی، تمامیت ارضی و مانند این‌هاست. یک توافق نانوشته میان احزاب و گروه‌های سیاسی وجود دارد که در هر صورت نباید وارد این خط قرمزها شوند و آن‌ها را بازیچه سیاست‌های حزبی و جناحی خود کنند.


متاسفانه در مناظره دیروز شاهد آن بودیم که رئیس‌جمهور کشورمان برای جلب توجه مردم و کسب رای بیشتر به برخی از این خطوط قرمز حمله کرد. آقای روحانی با زیر سوال بردن اقدامات موشکی از یک طرف و از طرفی با هدف گرفتن وحدت ملی و تحریک احساسات قومی، نژادی و مذهبی ضربه سنگینی به امنیت ملی کشور وارد کرد به طوری که این اظهارات مورد استقبال رسانه‌های صهیونیستی و تکفیری قرار گرفت. البته بسیاری از اظهارات آقای روحانی خلاف واقع است و آن‌ها را در جای خود بررسی خواهم کرد.


کاش مشاوران رئیس جمهور به او گوشزد کنند که هیچ چیز ارزش این را ندارد که امنیت ملی کشورمان آن هم در این شرایط حساس منطقه به بازی گرفته شود. به هر حال ایشان قرار است چه در کسوت رئیس‌جمهور چه در کسوت یک شهروند عادی در این کشور زندگی کنند. همچنین انتظار می‌رود سایر ارکان و شخصیت‌های نظام پاسخی درخور و شایسته به این اظهارات بدهند و اجازه ندهند باب بازی با منافع ملی برای کسب رای باز شود.

اصلاحات بر سر دوراهی


به نظر می‌رسد شکست خورده‌ترین بازیگر در دومین مناظره، اسحاق جهانگیری بود. کسی که در مناظره اول آنچنان تاخته بود که کاندیداهای دیگر در میان گرد وخاک او گم شده بودند، اکنون به عروسکی بی جان بدل گشته که حتی نوشته‌هایش هم از قبل برایش آماده کرده‌اند.


شاید در آن زمان که جریان اصلاحات تصمیم گرفت نقش پوششی به جهانگیری بدهد، اقدامی هوشمندانه به نظر می‌رسید. اما اگر محاسبه این را می‌کردند که ممکن است آنچنان نقشش پررنگ شود که کاندیدای اصلی آنها را به حاشیه ببرد، کمی احتیاط می‌کردند. اکنون اصلاحات خواه ناخواه میان یک دوراهی قرار گرفته که به هر سمتی روی آورد، به نوعی شکست خورده است.


اولین راه پیش روی جریان اصلاحات این است که به سمت کاندیدای در حال افولی برود که چهار سال است از او به عنوان رحم اجاره‌ای یاد می‌کنند. این کاندیدا اکنون در نظر مردم ایران شکست خورده و آرای او به شدت در حال ریزش است. در صورتی که اصلاحات این راه را انتخاب کند از آنجا که احتمال شکست روحانی بسیار زیاد و از محبوبیت پایینی برخوردار است، پایگاه اجتماعی جریان اصلاحات به شدت آسیب خواهد دید.


اگر فرض کنیم که روحانی در این انتخابات پیروز می‌شود، باز هم چیزی از این پیروزی به اصلاح‌طلبان نخواهد رسید. گرایش روحانی در دولت بعدی به جریانات اصولگرایی بیشتر خواهد شد و به نظر می‌رسد اکثریت کابینه‌ی بعدی او را اصولگرایانی از دور و اطرافیان امثال لاریجانی تشکیل خواهند داد. این از آن جهت است که روحانی پس از این دیگر چندان به رای اصلاحات نیاز نخواهد داشت. از طرفی روحانی به دنبال پر کردن خلأ هاشمی رفسنجانی است و اجازه نخواهد داد اصلاح‌طلبان و از جمله محمد خاتمی بازی موثری داشته باشند. در واقع روحانی تبدیل به احمدی نژادِ جریان اصلاحات خواهد شد. روحانی اصلاح‌طلبان را به خود وابسته می‌کند و به آن‌ها اجازه نمی‌دهد بتوانند بدون او حرفی برای گفتن داشته باشند. همان‌طور که در همین انتخابات طوری رفتار کرد که اصلاحات ناچار شد بار دیگر بدون قید و شرط از او حمایت کند.


راه دیگری که اصلاح‌طلبان می‌توانند انتخاب کنند، عبور از روحانی و روی آوردن به جهانگیری است. اکنون جهانگیری برخلاف روحانی در میان رقبای خود دارای کمترین رای منفی است و تا قبل از مناظره دوم، رشد خوبی داشته است. حمایت این جریان از جهانگیری نه تنها آرای او را به شدت افزایش خواهد داد، چه بسا او را به دور دوم رقابت‌ها بکشاند. در صورتی هم که جهانگیری صحنه را واگذار کند، اصلاحات این برد را کرده که ننگ حمایت از شخصیتی منفور در میان مردم ایران را از چهره خود پاک کرده است. از طرفی هم جهانگیری میتواند با شجاعت و به راحتی صدای اصلاح‌طلبان را در این دوره از انتخابات به گوش مردم برساند.


ظاهرا اصلاحات تحت فشارهای رئیس جمهور، ناچار است راه اول را برگزیند و از روحانی حمایت کند. این تصمیم جز زیان چیز دیگری برای آن‌ها نخواهد داشت. آن‌ها جهانگیری را تبدیل به یک مهره بی‌ارزش کردند که در مناظرات باید متن‌های از پیش تهیه شده را بخواند. کنار زدن جهانگیری پس از حضور موثر او در مناظره اول و معرفی کردن خود به عنوان نماینده اصلاحات، خسارت وارد بر این جناح را بیشتر خواهد کرد. نقش جدید جهانگیری آرای ریخته شده روحانی در مناظره قبلی را نمیتواند به طور کامل بازگرداند و برای خودش هم سبد رایی به وجود نخواهد آورد. اصلاحات با این انتخاب، نه تنها یکی از مهره‌های کارا و مهم خود را سوزاندند بلکه بار دیگر چک سفید امضا به روحانی دادند.