مسیر

ماییم و یک مصیر و هزاران مسیرمان ...

ماییم و یک مصیر و هزاران مسیرمان ...

4 درصدی‌ها و 96 درصدی‌ها


جامعه مورد هدف روحانی آرای خاموش است یعنی کسانی که معمولا در انتخابات شرکت نمی‌کنند. این جامعه آماری از اقشار مختلف تشکیل شده است که یک قشر قابل توجه آن، مرفهین و طبقات بالای جامعه هستند. مسائل و دغدغه‌های این دسته از مردم با سایر طبقات متفاوت است. سفر به خارج از کشور، خرید و واردات محصولات خارجی، تجارت با کشورهای دیگر، رعایت نکردن شئونات در جامعه بدون مزاحمت، ارتباط با دنیا، استفاده بدون محدودیت از فضای مجازی و ... از دغدغه‌های این دسته از مردم است.


روحانی می‌خواهد به این گروه القا کند که اگر رای نیاورد تمام این امور مختل خواهد شد. پاتکی که اصولگرایان می‌توانند بزنند این است که باید این دسته از افراد را نسبت به این ادعاها بی‌تفاوت کنند. باید صریح بیان کنند که با ارتباط و تعامل با دنیا مخالف نیستند، از فناوری‌های روز استفاده میکنند، مخالف فیلترینگ محتوای مفید، مخالف امنیتی کردن جامعه و ... هستند.


در همین زمینه ایده قالیباف مبنی بر تقسیم جامعه به 4 درصد و 96 درصد ممکن است به ضرر او تمام شود. اگر این تقسیم بندی اینطور فهمیده شود که منظور از 4 درصد همان قشر سرمایه‌دار جامعه است، این گروه بیشتر احساس تهدید می‌کند و برای رای دادن به روحانی تحریک می‌شود. لذا قالیباف باید حساب این افراد که با پول خودشان تجارت و کاسبی میکنند را از حساب مدیرانی که از رانت قدرت استفاده می‌کنند و در تجارت و تولید با بخش خصوصی رقابت می‌کنند، جدا کند.

دولت اشراف

دولت اشراف

 

فضای انتخابات به شدت از سوی آقای روحانی در حال تند شدن است و این همان چیزی است که از او انتظار می‌رفت. در واقع روحانی چاره دیگری برای جمع کردن رای ندارد. او که نتوانسته است نظر اقشار متوسط جامعه را جلب کند، این روزها تلاش دارد با شعارهایش طبقات بالا و مرفه جامعه که علاقه‌ای به شرکت در انتخابات ندارند را تحریک کند. هر چند شعارهای امروز روحانی از جنسی است که به مذاق این قشر از جامعه خوش می‌آید، اما هنوز نتوانسته آنها را متقاعد به حضور در انتخابات کند.


اکنون آخرین شانس روحانی برای جلب نظر طبقه مرفه جامعه این است که این فضا را هر چقدر می‌تواند تندتر کند. اکنون او صریح‌تر از همیشه می‌گوید رقبای ما به دنبال فیلتر کردن و بستن فضای جامعه هستند. ظاهرا این رقیب‌هراسی تنها استراتژی روحانی است که در عوض ارائه برنامه و دفاع از کارنامه استفاده می‌شود.


یکی از خطراتی که روحانی را به شدت تهدید می‌کند این است که اگر شعارهای او به همین نحو ادامه پیدا کند و پاسخگوی نیازهای دیگر اقشار جامعه نباشد، سبد رایی که میان آن‌ها دارد به شدت ریزش خواهد کرد. از طرفی نیز معلوم نیست چقدر بتواند در جلب نظر همان طبقه‌ای که به دنبال رای اوست، موفق شود.

فرافکنی

فرافکنی                   


به نظر می‌رسد استراتژی فعلی دولت این است که زمین انتخابات را به سمت یک دوقطبی مصنوعی بچرخاند. در واقع استراتژی او با سال 92 تفاوت چندانی ندارد. او این بار می‌خواهد دوقطبی‌های دیگری را با دوقطبی ساختگی «سازش یا مقاومت» که در آن سال ایجاد کرده بود، جایگزین کند. روحانی این بار در تلاش است فضایی به وجود آورد که مردم گمان کنند انتخاب میان روحانی و رقبایش، انتخاب میان «فضای آزاد و فضای امنیتی»، «افراط و اعتدال»، «انزواطلبی و تعامل با جهان» است.


اگر به سال 92 بازگردیم متوجه می‌شویم در آن زمان نیز دقیقا همانند شرایط فعلی، دغدغه ذهنی مردم، وضعیت معیشتی و اقتصاد بود. آنچه باعث شد فضاسازی آن موقع او موثر واقع شود، گره زدن این مسئله ساختگی با دغدغه اصلی مردم بود. روحانی در آن سال به گونه‌ای وانمود کرده بود که تنها راه برون رفت از وضعیت وخیم اقتصادی، سازش و کنار آمدن با آمریکاست.


اکنون نیز اقتصاد همچنان بزرگ‌ترین دغدغه جامعه ایران است. اما دولت تاکنون نتوانسته است میان نیاز مردم و دوقطبی خودساخته‌اش تناسبی ایجاد کند. به همین دلیل است که این فضاسازی هنوز موثر نیفتاده است. هر چند دولت تلاش کرده با مطرح کردن بحث‌های دسترسی آزاد به اطلاعات و پیوند آن به اشتغال جوانان، کمی تناسب برای آن پیدا کند، اما همچنان این پیام‌ها برای مردم گنگ و مبهم است. حال باید منتظر بود و دید که دولت تا چه مقدار می‌تواند با شعارهایش دغدغه ذهنی مردم را پاسخ بدهد.


بازی با خط قرمزها


در تمام دنیا مفهوم امنیت ملی، مفهومی مورد پذیرش برای تمام احزاب، گروه‌ها، اقشار و دسته‌های مختلف است. هر چند ممکن است در تفسیر و پیدا کردن مصادیق آن اختلاف به وجود بیاید اما برخی مصداق‌ها هستند که به نوعی اجماع و اتفاق بر روی آن وجود دارد. از جمله این مصادیق اتحاد ملی، قدرت نظامی، تمامیت ارضی و مانند این‌هاست. یک توافق نانوشته میان احزاب و گروه‌های سیاسی وجود دارد که در هر صورت نباید وارد این خط قرمزها شوند و آن‌ها را بازیچه سیاست‌های حزبی و جناحی خود کنند.


متاسفانه در مناظره دیروز شاهد آن بودیم که رئیس‌جمهور کشورمان برای جلب توجه مردم و کسب رای بیشتر به برخی از این خطوط قرمز حمله کرد. آقای روحانی با زیر سوال بردن اقدامات موشکی از یک طرف و از طرفی با هدف گرفتن وحدت ملی و تحریک احساسات قومی، نژادی و مذهبی ضربه سنگینی به امنیت ملی کشور وارد کرد به طوری که این اظهارات مورد استقبال رسانه‌های صهیونیستی و تکفیری قرار گرفت. البته بسیاری از اظهارات آقای روحانی خلاف واقع است و آن‌ها را در جای خود بررسی خواهم کرد.


کاش مشاوران رئیس جمهور به او گوشزد کنند که هیچ چیز ارزش این را ندارد که امنیت ملی کشورمان آن هم در این شرایط حساس منطقه به بازی گرفته شود. به هر حال ایشان قرار است چه در کسوت رئیس‌جمهور چه در کسوت یک شهروند عادی در این کشور زندگی کنند. همچنین انتظار می‌رود سایر ارکان و شخصیت‌های نظام پاسخی درخور و شایسته به این اظهارات بدهند و اجازه ندهند باب بازی با منافع ملی برای کسب رای باز شود.

اصلاحات بر سر دوراهی


به نظر می‌رسد شکست خورده‌ترین بازیگر در دومین مناظره، اسحاق جهانگیری بود. کسی که در مناظره اول آنچنان تاخته بود که کاندیداهای دیگر در میان گرد وخاک او گم شده بودند، اکنون به عروسکی بی جان بدل گشته که حتی نوشته‌هایش هم از قبل برایش آماده کرده‌اند.


شاید در آن زمان که جریان اصلاحات تصمیم گرفت نقش پوششی به جهانگیری بدهد، اقدامی هوشمندانه به نظر می‌رسید. اما اگر محاسبه این را می‌کردند که ممکن است آنچنان نقشش پررنگ شود که کاندیدای اصلی آنها را به حاشیه ببرد، کمی احتیاط می‌کردند. اکنون اصلاحات خواه ناخواه میان یک دوراهی قرار گرفته که به هر سمتی روی آورد، به نوعی شکست خورده است.


اولین راه پیش روی جریان اصلاحات این است که به سمت کاندیدای در حال افولی برود که چهار سال است از او به عنوان رحم اجاره‌ای یاد می‌کنند. این کاندیدا اکنون در نظر مردم ایران شکست خورده و آرای او به شدت در حال ریزش است. در صورتی که اصلاحات این راه را انتخاب کند از آنجا که احتمال شکست روحانی بسیار زیاد و از محبوبیت پایینی برخوردار است، پایگاه اجتماعی جریان اصلاحات به شدت آسیب خواهد دید.


اگر فرض کنیم که روحانی در این انتخابات پیروز می‌شود، باز هم چیزی از این پیروزی به اصلاح‌طلبان نخواهد رسید. گرایش روحانی در دولت بعدی به جریانات اصولگرایی بیشتر خواهد شد و به نظر می‌رسد اکثریت کابینه‌ی بعدی او را اصولگرایانی از دور و اطرافیان امثال لاریجانی تشکیل خواهند داد. این از آن جهت است که روحانی پس از این دیگر چندان به رای اصلاحات نیاز نخواهد داشت. از طرفی روحانی به دنبال پر کردن خلأ هاشمی رفسنجانی است و اجازه نخواهد داد اصلاح‌طلبان و از جمله محمد خاتمی بازی موثری داشته باشند. در واقع روحانی تبدیل به احمدی نژادِ جریان اصلاحات خواهد شد. روحانی اصلاح‌طلبان را به خود وابسته می‌کند و به آن‌ها اجازه نمی‌دهد بتوانند بدون او حرفی برای گفتن داشته باشند. همان‌طور که در همین انتخابات طوری رفتار کرد که اصلاحات ناچار شد بار دیگر بدون قید و شرط از او حمایت کند.


راه دیگری که اصلاح‌طلبان می‌توانند انتخاب کنند، عبور از روحانی و روی آوردن به جهانگیری است. اکنون جهانگیری برخلاف روحانی در میان رقبای خود دارای کمترین رای منفی است و تا قبل از مناظره دوم، رشد خوبی داشته است. حمایت این جریان از جهانگیری نه تنها آرای او را به شدت افزایش خواهد داد، چه بسا او را به دور دوم رقابت‌ها بکشاند. در صورتی هم که جهانگیری صحنه را واگذار کند، اصلاحات این برد را کرده که ننگ حمایت از شخصیتی منفور در میان مردم ایران را از چهره خود پاک کرده است. از طرفی هم جهانگیری میتواند با شجاعت و به راحتی صدای اصلاح‌طلبان را در این دوره از انتخابات به گوش مردم برساند.


ظاهرا اصلاحات تحت فشارهای رئیس جمهور، ناچار است راه اول را برگزیند و از روحانی حمایت کند. این تصمیم جز زیان چیز دیگری برای آن‌ها نخواهد داشت. آن‌ها جهانگیری را تبدیل به یک مهره بی‌ارزش کردند که در مناظرات باید متن‌های از پیش تهیه شده را بخواند. کنار زدن جهانگیری پس از حضور موثر او در مناظره اول و معرفی کردن خود به عنوان نماینده اصلاحات، خسارت وارد بر این جناح را بیشتر خواهد کرد. نقش جدید جهانگیری آرای ریخته شده روحانی در مناظره قبلی را نمیتواند به طور کامل بازگرداند و برای خودش هم سبد رایی به وجود نخواهد آورد. اصلاحات با این انتخاب، نه تنها یکی از مهره‌های کارا و مهم خود را سوزاندند بلکه بار دیگر چک سفید امضا به روحانی دادند.

شناسنامه‌های بی عزت


هیچ وقت فراموش نمیکنم که رئیس جمهور وعده داده بود که عزت و احترام را به پاسپورت ایرانی ها بازمیگرداند. اما بعد از گذشت بیش از دو سال، آنچه اتفاق افتاده چیز دیگری را نشان میدهد. از تجاوز به دو ایرانی در جده گرفته تا راه ندادن سفیر ایران در نیویورک. از کشته شدن حاجیان در عربستان و بازپس ندادن پیکر آنان گرفته تا صادر نکردن ویزا برای برخی وزرای ایران.

هرچند اینها دردناک است اما درد بزرگ تر چیز دیگری است. درد آنجاست که وقتی مردم ایران عزادار عزیزان از دست رفته شان در منا هستند رئیس جمهور به سفرش به نیویورک ادامه دهد و دیدارهایی تدارک ببیند و در میان چشمان گریان ده ها خانواده عزادار، با لبخند به دیدار نمایندگان کشورها برود. دردناک آنجاست که وقتی تمام برنامه های سفر خود را به طور تمام و کمال انجام داد، سپس اعلام کند که ما سفر خود را ناتمام رها کردیم و به احترام این جانباختگان به ایران بازمیگردیم.

این اقدامات آقای رئیس جمهور مسبوق به سابقه است. این گونه رفتارهای اهانت آمیز به ملت از سوی دولتمردان در گذشته نیز اتفاق افتاده است. بی سواد و بی شناسنامه و بی کار و افراطی و عده معدود و بروید به جهنم و چه و چه و چه، همه از سخنانی بود که رئیس جمهور برای اتباع ایران به کار برده است که در مواردی خاص منتقد او بوده اند. اگر نگاهی به سخنان رئیس جمهور در طول این دو سال بیاندازیم، متوجه میشویم که این مقدار هجمه و توهین به یک ملت از سوی مسئولین خودشان واقعا عجیب و شاید بتوان گفت بی سابقه است. توهین به مردم در توزیع سبد کالا، توهین به قشر محترم تاکسیران ها و ... از نمونه های دیگر است.

آنچه تا کنون اتفاق افتاده این است که نه تنها عزت و احترام از پاسپورت ایرانی ها رفت بلکه شناسنامه ایرانی ها نیز دیگر قابل احترام نیست.

هسته‌ای بهانه است


هسته‌ای بهانه است اما نه فقط برای غربی‌ها بلکه برای یک عده داخلی هم همین حکم را دارد. هسته‌ای برای آن‌ها نیز بهانه است. بهانه‌ای برای مصاحبه بدون دغدغه مقامات دولتی با بی بی سی فارسی، بهانه‌ای برای گشایش درهای بازار داخلی بر کمپانی‌های غربی، بهانه‌ای برای آمدن فست فود با طعم مک دونالد، بهانه‌ای برای خش و بش رئیس جمهور با فابیوس، بهانه‌ای برای آمدن دوباره روباه پیر، بهانه‌ای برای فراموش کردن تمام بلاهایی که بر سر ما آوردند، بهانه‌ای برای بستن صدای مخالف، بهانه‌ای برای شادی الکی ملت، بهانه‌ای برای رای آوردن وقتی ملت دلیلی برای رای دادن به تو ندارند، بهانه‌ای برای اینکه برخی راحت‌تر بتوانند صحبت از عادی سازی روابط با شیطان کنند، بهانه‌ای برای جولان چشم آبی ها در ایران، بهانه‌ای برای پر کردن جیب عده‌ای و خالی کردن جیب عده‌ای دیگر، بهانه‌ای برای فروختن آرمان‌ها، بهانه‌ای برای فراموش کردن مقاومت‌ها، بهانه‌ای برای نادیده گرفتن عزت‌ها، بهانه‌ای برای بهانه نگرفتن عده‌ای بی نام و نشان و بی سواد، بهانه‌ای برای وقتی که هیچ بهانه دیگری و هیچ هنر دیگری نداری .....


آری ... هسته‌ای بهانه است.

انشای فرضی دو دانش آموز فقیر و غنی در دوران قبل از توافق و دوران بعد از توافق

روحانی سیاسی سکولار


امروز جناب رئیس جمهور با بیانات خود در جمع فرماندهان نیروی انتظامی، ما را کاملا مستفیض فرمودند البته این بار اول نیست که ایشان اینچنین شاذّ و به دور از قاعده سخن میگویند، بلکه در گذشته نیز بیاناتی از قبیل «ما مسئول بهشت و جهنم مردم نیستیم و مردم را نباید به زور به بهشت ببریم، برخی بی کارند و مدام به فکر آخرت مردمند.»داشته‌اند. فقط نمیدانم این تضادی که اکنون به وجود آمده را چگونه حل کنم؟ بالاخره فلسفه حکومت اسلامی چیست؟ چه فرقی بین حکومت اسلامی با حکومت های سکولار وجود دارد؟ چطور میشود که یک نظام سیاسی بر مبنای دین به وجود آمده باشد، شعارش جمع دین و سیاست باشد و بعد رئیس قوه اجرایی این نظام بگوید نیروی انتظامی وظیفه ای برای اجرای دستورات اسلام ندارد؟ همه این ها یک طرف اما یک سوال دیگر که پیش می آید این است که چگونه ممکن است فردی درس طلبگی بخواند، ملبس به لباس روحانیت بشود(از همه بالاتر مسمی به نام روحانی نیز باشد)، در یک جایگاه سیاسی قرار بگیرد و بعد اندیشه اش یک اندیشه سکولار باشد؟ یعنی فردی که در ظاهر بین دین و سیاست قرار دارد، شعار جدایی دین از سیاست را بدهد؟

اما درباره صحبت های رئیس جمهور لازم است نکاتی را متذکر شوم.

فلسفه حکومت

اساس حکومت اسلامی رشد و تعالی مردم و رساندن آنها به خداست، فرق بین حکومت اسلامی و سایر حکومت های مادی و سکولار در همین نگاه است. از دیدگاه اسلامی حکومت فقط مسئول رفع حوائج مادی مردم نیست بلکه در قبال آخرت مردم نیز موظف است. اگر غیر از این بود، پس چرا امیرالمومنین علیه السلام حد شرب خمر انجام میدادند؟ مگر کسی که شراب خورده است، یک گناه فردی انجام نداده؟ امام علی در خطبه چهارم نهج البلاغه میفرماید: «من برای واداشتن شما به راه های حق که در میان جاده های گمراه کننده بود به پا خواستم.» ایشان همچنین در خطبه 34 میفرمایند: «حق شما بر من این است که خیرخواه شما باشم،‌ و بیت المال را میان شما عادلانه تقسیم کنم و شما را آموزش دهم تا نادان و جاهل نباشید و شما را تربیت کنم تا بدانید.» حضرت صراحتا هدایت مردم و تربیت آنها را جزو وظایف حکومت میداند. جالب اینجاست که ایشان آن را حق مردم بر حاکم میدانند یعنی در صورتی که غیر از این باشد و حاکم این وظیفه را در قبال مردم انجام ندهد، باید پاسخگو باشد، حال ممکن است مردم در همین دنیا از او بخواهند؛ اما اگر در این دنیا اتفاق نیفتد، بدون شک در مقابل خداوند مسئول هستند و مردم نیز وقتی چشمشان به حقایق باز شود از حاکمان خود درباره حقشان در نزد خدا شکایت خواهند کرد. مانند کسی که در کودکی، خانواده‌اش در تربیت او کوتاهی کرده اند و وقتی این کودک بزرگ شود، از خانواده‌اش ناراضی خواهد بود. برای همین هم اسلام قائل است که فردی باید حاکم شود که یا از طرف خداوند حاکم شده باشد یا کسی باشد که نسبت به قوانین الهی آگاهی داشته باشد و خود آنها را اجرا کند تا مانند پدر و مادری آگاه و مهربان بتوانند این حقایق را به مردم که از آنها آگاه نیستند، بیاموزند و آنها را طبق این حقایق تربیت کنند و به سمت تعالی شان هدایت کنند. حال در این تربیت گاهی کودک چیزهایی میخواهد که برایش مضر است، لذا پدر و مادر باید آن را از دسترس کودک خارج کند و اجازه ندهد که کودک به آنها نزدیک شود.

حال اینکه رئیس دولت به نیرویی که نماد اجرای قانون در جامعه هستند دستور دهد که شما نباید اسلام را اجرا کنید و ضامن اجرا شدن آن نیستید، نشان دهنده این است که این فرد به وظابف خود آگاه نیست و دولت را فقط مسئول یک سری ساخت و سازها و عقد قراداد ها و ایجاد روابط و ... میداند و نیروی انتظامی را فقط مسئول جلوگیری از ایجاد اختلاف بین مردم و گسترش سرقت و... میشناسد.

اسلام، ضامن امنیت
امنیت جامعه فقط و فقط در چارچوب اجرای قوانین اسلام به وجود می آید این نکته ایست که رئیس جمهور نیز به آن اشاره داشت اما باید توجه کرد که بدون وجود ایمان انسان قادر نخواهد بود حتی لحظه‌ای این امنیت را در جامعه به وجود آورد و اگر لحظه‌ای نظارت از مردم برداشته شود، جامعه با فسادهای بی شماری مواجه خواهد شد. اتفاقی که در کشورهای غیر مسلمان می افتد همین است. شما ببینید که این کشورها چگونه به زور تکنولوژی و دوربین و... امنیت را در کشورشان برقرار میکنند و باز هم با این وجود چقدر آمار قتل و کشتارها و ... در این کشورها بالاست. حال فرض کنید این کشورها در شرایطی مانند ایران بودند یعنی استفاده از تکنولوژی در این کشورها به اندازه کشور ما کم بود، آیا تعداد قتل ها، غارت ها و دزدی ها و... چندین برابر ما نبود؟ اما آنچیزی که توانسته امنیت را بر کشور ما حاکم کند، همان اجرای احکام اسلامی است. نقش دولت نیز در اجرای این احکام مسلم است و الّا توسط بخش عظیمی از مردم این احکام به فراموشی سپرده میشد. پس دولت و نهادهای دولتی موظف به اجرای احکام اسلام هستند چرا که الناس علی دین ملوکهم.
ملاک تعیین منکر
رئیس جمهور در سخنرانی خود گفته است منکر آن چیزی است که وقتی پلیس برای اجرای قانون به سمت آن میرود، همه پلیس را تحسین کنند. آیا واقعا همین طور است یعنی تحسین مردم ملاک شناخت منکر از معروف است؟ این حرفی است که بداهت غلط بودنش هیچ گونه توضیحی را نمیطلبد.
تناقض گویی رئیس جمهور
ظاهرا رئیس جمهور سعی میکند مانند شخصیت متناقضش(روحانی سیاسی سکولار)، متناقض نیز صحبت کند. او در ابتدا میگوید: «هیچ پلیسی نمی‌تواند بگوید من این کار را کردم چون خدا گفته است، پلیس یک وظیفه بیشتر ندارد و آن هم اجرای قانون است.» اما در ادامه سخنانش میگوید: «شما باید در کار خود رضایت خداوند را در کنار رضایت عامه مردم قرار دهید.» او نمیتواند به خوبی بین این دو جمع کند و سعی کرده با بیان کردن این صحبت های متضاد در یک سخنرانی، به ظاهر بین آنها جمع کند و نظر مساعد هر دو طرف را جلب کند و اگر صدای هر کدام از طرفین درآمد بگوید منظور من دقیقا حرف شماست و تضادی با حرف شما ندارد. اما خوب است که ایشان متوجه باشند که امروزه دیگر این سیاست نمیتواند موفق عمل کند بلکه باعث بی اعتمادی هر دو طرف میشود.
مبارزه با فساد جزو قانون است
رئیس جمهور مثال هایی آورده است تا حرف خود را تبیین کند. با اینکه او دقیقا نگفته است که صحبت هایش ناظر به کدام عملکرد پلیس است اما میشود این را به خوبی حدس زد. او برای مثال گفته است: «احکام شرع برخی در قانون وجود  دارد و بخشی هم مجلس تصویب کرده که مخالف با شرع نبوده است؛ برخی احکام اسلام در قانون نیامده آیا پلیس می‌تواند در آن دخالت کند؟‌ مثلا هنگام نماز ظهر وارد یک بانک شود و به رئیس بانک بگوید وقت نماز است.»
باید به آقای روحانی گفت کجا پلیس چیزی که در قانون نیامده است را اجرا میکند؟ کجا پلیسی بوده که داخل بانک شده و به زور بانک را تعطیل کرده است؟ آیا واقعا در جامعه ما چنین اتفاقاتی دارد می افتد؟ ظاهرا منظور آقای روحانی از این همه مقدمه چینی برای آن است که با برخورد پلیس با بدحجابان و روابط فسادآمیز دختران و پسران است. این را از روی پیش کشیدن بحث زنان و جوانان توسط آقای روحانی میتوان فهمید. حال جای سوال باقی میماند که مگر حجاب جزو قوانین مصوبه جمهوری اسلامی ایران نیست؟ پس پلیس در برخورد با بد حجابی طبق قانون عمل میکند.
البته من هم با نظر ایشان موافقم که برخورد با زنان و جوانانی که ظاهر مناسبی ندارند و روابط فسادانگیز دارند، باید با ملاطفت همراه باشد و اینکه برخورد با این پدیده، برخورد با بدحجابی است نه برخورد با بدحجاب اما برخورد با فساد باید همواره وجود داشته باشد و باید جلوی گسترش فساد را در فضای عمومی جامعه گرفت.
مبارزه با فساد اولویت‌دارترین اقدام
ایشان در قسمتی دیگر بحث اولویت بندی اقدامات را مطرح میکند و اقداماتی که بیشتر امنیت جامعه را به خطر می اندازد را در اولویت قرار میدهد. او میگوید: « موادمخدر در عدم استحکام خانواده اولویت آسیب اجتماعی است که این مسائل ریشه در بیکاری و فقر دارند.»
اینکه مواد مخدر آسیب بزرگ اجتماعی است درست اما آیا ایجاد فساد و گسترش آن در جامعه آسیب نیست؟ آیا فساد باعث متلاشی شدن بنیان خانواده نشده است؟ در اثر متلاشی شدن خانواده چه بسیار جرم هایی که در جامعه به وجود نمی آید. ریشه بسیاری از اعتیادها و قاچاق ها و ... را باید در همین سست شدن بنیاد خانواده دانست. لذا مبارزه با فساد یکی از اولویت‌دارترین اقداماتی است که دولت باید انجام دهد.
البته منظور از برخورد، این نیست که فقط از طریق نیروی انتظامی جلوی این فسادها را گرفت بلکه اقداماتی نظیر تفکیک دانشگاه‌ها،‌بومی کردن دانشجویان، ایجاد شغل برای جوانان، تفکیک محل کار کارمندان و... را می‌طلبد که نیازمند تصمیم جدی دولت برای اجرای قوانین اسلام در جامعه است.
نتیجه
ظاهرا آقای روحانی این حرف‌ها را فقط برای عادی ساختن مفاسد در جامعه عنوان کرده است تا از این طریق بتواند رای یک گروه از مردم را به نفع خود برگرداند. از کسی که به نظر او رضایت مردم اولویت بیشتری از رضایت خدا دارد، هیچ بعید نیست. او فکر میکند برای رضایت مردم نیازی به اجرای تکالیف الهی نیست لذا از هر طریقی میخواهد این رضایت ظاهری و مقطعی مردم را جلب کند.
احتمال دیگری هم وجود دارد و آن اینکه میخواهد با بیان کردن این حرف‌ها یک عده را به نفع خود خوشبین کند تا بدین وسیله بر روی ناتوانی خود در مهار قیمت ها پوششی نهاده باشد و حواس افکار عمومی را به مساله‌ای دیگر مشغول کند.
اما لازم است دولت محترم بداند با عنوان کردن چنین بیاناتی نه تنها نمیتواند از میدان پاسخگویی فرار کند، بلکه باعث بی اعتمادی مذهبی‌ها نسبت به او میشود و این خود به منزله شکستی بزرگ برای دولت خواهد بود چرا که اگر کسی بخواهد برای این دولت در مواقع خطر سینه سپر کند و در مصائب صبر کند و صدایش درنیاید، همین قشر از مردم هستند چرا که این قشر مفهوم صبر را از دینشان خوب دریافته اند اما کسی که به دین مبین اسلام پایبند نیست با کوچکترین تهدید و مشکلی صحنه را ترک خواهد کرد و در جایی که دولت به یاری آنها نیاز دارد، از یاری کردن دولت دریغ می‌ورزند. امید آنکه تمام احکام اسلام در جامعه اجرایی شود.


آغاز راه